معنی کرمند در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کرمند. [ک َ م َ] (ص مرکب) شتاب. (جهانگیری). || شتاب کار. (فرهنگ اسدی) (برهان) (صحاح الفرس) (ناظم الاطباء). تند و تیز. (جهانگیری) (برهان).سخت. (جهانگیری). چالاک. (ناظم الاطباء):
مکن امید دور و آز دراز
گردش چرخ بین چه کرمند است.
خسروی.
|| تعجیل و شتاب کاری را نیز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). عجله. (ناظم الاطباء).
(کَ مَ) (ص مر.) شتابکار، تند، تیز.
تندوتیز، شتابکار، چستوچالاک: مکن امید دور و آز دراز / گردش چرخ بین چه کرمند است (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۳)،
شتابکار، چست و چالاک