معنی کرس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کرس. [ک ِ] (ع اِ) خانه های مردم مجتمع و فراهم آمده ٔ درهم پیوسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || گروهی از مردم. ج، اَکراس. جج، اَکارِس. (منتهی الارب). جماعت از هرچه باشد. ج، اکراس. جج، اکارس، اکاریس. (از اقرب الموارد). || خانه ای که برای بزغالگان بنا کنند، مانند خانه ٔ کبوتران. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || آهک با خاکستر و جز آن آمیخته و الصواب باللام. (منتهی الارب). صاروج و گفته اند بهتر آن است که در مورد صاروج کلس گویند. (از اقرب الموارد). || سرگین وگمیز برهم نشسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- عجین کرس، سرگینی باشد که به گل و آب آمیخته کهگل سازند. (از غیاث اللغات).
|| القلائد و الوشح و نحو هما. یقال: فیه قلاده ذات کرسین، اذا ضممت بعضها الی بعض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || اصل هر چیز. (از منتهی الارب). اصل. مانند: بمعدن الملک القدیم الکرس. (از اقرب الموارد).

کرس. [ک ِ] (اِخ) قریه ای است از قرای یمامه. (از معجم البلدان).

کرس. [ک ُ رَ] (اِ) چرک و شوخ. (فرهنگ اسدی نخجوانی). چرک و ریم اندام باشد و بعضی به ضم اول و ثانی دانسته اند. (از برهان).ریم و چرک بر تن و جامه. (صحاح الفرس):
سر بتاب از حسد وگفته ٔ پر مکر و فریب
برکش از گردنت این جامه ٔ پر کرس و کریب.
ناصرخسرو (ازآنندراج).
|| موی پیچیده ٔ مجعد را هم گفته اند و بعضی به ضم اول و سکون دوم موی پیچه را گویند که موی باف باشد و به این معنی با کاف فارسی هم آمده. (برهان). موی پیچیده ٔ مجعدرا نیز گفته اند و آن را کریب نیز گویند. (از آنندراج). کرسه. گرس. (یادداشت مؤلف). کورس. (جهانگیری). || پیچ و شکن موی. (ناظم الاطباء). در فرهنگها کرس و کرسه و گرس را بمعنی موی مجعد و موی پیچیده و موی پیچنده آورده اند بی شاهدی، گمان می کنم از این شعر به غلط افتاده اند:
جنگ کرده نشسته اندر زین
بر تن کرسه (کرس) دم ریخته فش.
و شعر از منجیک است و کرسه گویااصلاً کوسه بوده و کرس و گرس نبوده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به کرسه شود.

کرس. [ک ُ] (اِخ) جزیره ای است در دریای مدیترانه ٔ مرکزی در مغرب شبه جزیره ٔ ایتالیا، مساحت آن 8722 کیلومتر مربع و نزدیک به 300هزار تن جمعیت دارد. پایتخت آن آژاکسیو و از شهرهای مهم آن باستیا و کرت و سارتن را می توان نام برد.

فرهنگ معین

(~.) (اِ.) موی پیچیده و پُرشکن. کُرسه و گروس هم گفته شده.

(کُ) (اِ.) چرک، چرک لباس یا بدن.

فرهنگ عمید

اصل،
گروه، تودۀ چیزی،
تودۀ سرگین،

چرک جامه یا بدن، چرک،

حل جدول

جزیره زادگاه ناپلئون

زادگاه ناپلئون، جزیره در جنوب فرانسه

گویش مازندرانی

آغل گوسفندان، محوطه ای برای نگهداری گاو گوسفند، آهسته...

فرهنگ فارسی هوشیار

ریم و چرک بر تن و جامه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری