معنی کرات در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کرات. [ک ُ] (ع اِ) ج ِ کُره. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). کره ها. گویها. (ناظم الاطباء). رجوع به کره شود.

کرات. [ک ُرْ را] (ع اِ) کُرّاث. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کراث شود.

کرات. [ک َ] (اِ) لالکی. (فرهنگ فارسی معین). درختی خاردار که در اراضی مرطوب و پست جنگلهای شمال بسیار است:
گشته زمین او بخیل آب اندرو مانده قلیل
آورده بر روی نخیل اینک کرات اینک رغل.
لامعی (از فرهنگ فارسی معین).
رجوع به لالکی شود.

کرات. [ک َرْ را] (ع اِ) ج ِ کَرّه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || مکرراً و چندین بار. (ناظم الاطباء). رجوع به کره شود.
- به کرات، باربار و دفعه های بسیار و پی درپی. (ناظم الاطباء).
- کرات مرات، به کرات. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب به کرات شود.

فرهنگ معین

جمع کرت.، حمله ها، دفعات. [خوانش: (کَ رّ) [ع.]]

(کُ) [ع.] (اِ.) جِ کره.

فرهنگ عمید

=کرّت

کره kore

گویش مازندرانی

درختی از تیره ی پروانه واران که دارای شاخه های خاردار و...

فرهنگ فارسی هوشیار

جمع کره، کره ها، گویها

فرهنگ فارسی آزاد

کَرّات، در فارسی بمعنای دفعات و بارها مصطلح است و در عربی جمع کَرَّه می باشد.)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری