معنی کدری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کدری. [ک ُ] (ع اِ) ابر تنک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَدَره شود. || نوعی از سنگخوار تیره رنگ پشت ابلق زردگلو. (منتهی الارب) (آنندراج). سنگ خوار. (ناظم الاطباء). سنگخواره. قسمی از قطا و آن مرغی است. (مهذب الاسماء):
در دامن کوه کبک شبگیران
در رفت به هم به رقص با کدری.
منوچهری.
و رجوع به سنگخواره شود.

فرهنگ معین

(کُ دَ) (اِ.) نوعی پارچه نخی.

حل جدول

تاری

فرهنگ فارسی هوشیار

زرد گلو گونه ای سنگخوارک از پرندگان کدری که گونه ای پارچه ی نخی است پارسی است (اسم) نوعی مرغ سنگخوار تیره رنگ پشت ابلق زرد گلو: } در دامی کوه کبک شبگیران در رفت بهم برقص با کدری ‎. { (منوچهری) (اسم) نوعی پارچه نخی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر