معنی کبیره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کبیره. [ک َ رَ] (ع ص، اِ) کبیره.گناه بزرگ و مقابلش صغیره است. (از اقرب الموارد). خطای عظیم. گناه و اثم. (ناظم الاطباء). ج، کبیرات و کبائر. (اقرب الموارد): چون یکی از دنیا برفتی از یاران وی بر کبیره ما گواهی می دادیم که وی از اهل آتش است. (کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین).
اقرار کرده بر گنه خود به سِرّ و جهر
نی شرم از صغیره و نه از کبیره ننگ.
سوزنی.
به یک صغیره مرارهنمای شیطان بود
به صد کبیره کنون رهنمای شیطانم.
سوزنی.
رجوع به کبیره شود.
- گناه (معصیت) کبیره، گناه بزرگ چون قتل و زنا. ج، کبائر (کبایر). (فرهنگ فارسی معین). || گران. || دشوار. (ترجمان علامه جرجانی ص 81).

فرهنگ معین

(کَ رِ) [ع. کبیره] (ص.) گناه بزرگ.

فرهنگ عمید

(فقه) [مجاز] گناه بزرگ، مانند قتل و زنا،
(صفت) =کبیر

حل جدول

گناه بزرگ

مترادف و متضاد زبان فارسی

اثم، ذنب، گناه، معصیت

فرهنگ فارسی هوشیار

گناه بزرگ و عظیم

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر