معنی کبوده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کبوده. [ک َ دَ / دِ] (اِ) رنگی از رنگهای اسب. کبود. || مجازاً، اسب:
چرخ است کبوده ای به داغش
افشرده بزیر ران دولت.
خاقانی.
و رجوع به کبود شود. || درختی باشد بزرگ که تنه ٔ آن لطیف و خوش آیند باشد. (برهان). درختی از جنس سپیدار از تیره ٔ بیدها. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 272). کبوده همان سپیدار است که گونه ای از گونه های صنوبر است. (درختان جنگلی ص 126). نوعی است از سپیددار که کبوده گویند و برگ آن کبود رنگ تر، و در تبریز می باشد، و آن را پسندیده دارند، به سبب آنکه محکم تر و راست تراز درخت سفید دارست. (از فلاحت نامه). کبوده که سفیدار نیز خوانده شده محتمل است که درخت راجی سفید باشدکه بسبب سفید بودن پشت برگهایش چنین نامیده شده است. درختی است خوش نما و سایه دار که در فلسطین و حوالی آن بسیار است. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به سپیدار وصنوبر شود. || بعضی گویند درخت پشه غال است. (برهان). بعضی درخت پشه دار را دانند. (آنندراج). || نوعی از بید هم هست. (برهان). نام درختی است مانند بید. (آنندراج). به فارسی سیاه بید را نامند. (فهرست مخزن الادویه). بعضی گویند درخت بیدمشک است. (برهان). گفته اند که خلاف بلخی است که به فارسی بیدمشک نامند. (فهرست مخزن الادویه). اسم فارسی نوعی از خلاف است. (از فهرست مخزن الادویه).

کبوده. [ک َ دَ / دِ] (اِخ) دهی است از دهستان زیر کوه، بخش قاین، شهرستان بیرجند، جلگه و گرمسیر. دارای 140 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

کبوده. [] (اِخ) از دیه های جاست است به ناحیت قم. (از تاریخ قم ص 138).

کبوده. [ک َ دَ] (اِخ) نام چوپان افراسیاب. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری). نام چوپان افراسیاب که بدست بهرام سردار سپاه کیخسرو گرفتار و کشته شد. (از شاهنامه ٔ فردوسی چ بروخیم ج 3 صص 832- 833):
کبوده بدش نام و شایسته بود
به شایستگی نیز بایسته بود.
فردوسی.
کبوده بیامد چو دیوی سیاه
شب تیره نزدیک ایران سپاه.
فردوسی.
برآورد اسب کبوده خروش
ز لشکر برافراخت بهرام گوش.
فردوسی.

فرهنگ معین

(کَ دِ) (اِ.) درخت بیدمشک.

فرهنگ عمید

درختی راست، بلند، و بی‌بر، مانند سفیدار، اشن، چنار، و امثال آن‌ها،
[قدیمی] اسب خاکستری‌رنگ،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) تبریزی در برخی از کتب (کبوده) مرادف با سپیدار نیز ذکر شد است. یا چوب کبوده. چوبی است بسیار نرم که خاتم مستقمیا روی آن چسبیده شود.

فرهنگ پهلوی

درخت تبریزی، سپیدار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر