معنی کبسته در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کبسته. [ک َ ب َ ت َ / ت ِ] (اِ) حنظل. (برهان). || زهر گیاه. (برهان):
با اینهمه لطافت و شیرینی سخن
با من به گاه طعنه زدن چون کبسته ای.
نزاری قهستانی (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به کبست شود.

فرهنگ عمید

=کبست

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ پارسی تازی گشته کپست کبست (هندوانه ی ابوجهل حنظل) از گیاهان فرو گیری (غافلگیری) تاخت ناگهانی (اسم) هندوانه ابوجهل: } با این همه لطافت و شیرینی سخن با من بگاه طعنه زدن چون کبسته ای ‎. { (نزاری)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر