معنی کباره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کباره. [ک َ رَ / رِ] (اِ) کبار. کوار. سبدی را گویند که میوه و امثال آن در آن کنند و بر چاروا بار نمایند و از جایی به جایی برند. (برهان). سبدی که میوه و امثال آن بر آن کنند و بر خر کرده در شهر آورند. (آنندراج). کواره. زنبیل:
ترا این تن یکی خانه ٔ سپنج است
مزور بل مغربل چون کباره.
ناصرخسرو.
|| خانه ٔ زنبور. || کاسه ٔ سفالین. (برهان).

فرهنگ معین

(کِ رِ یا رَ) (اِ.) نک کواره.

فرهنگ عمید

=کوار

گویش مازندرانی

سبد بزرگ چوبی که بر روی حیوان نهند و بر آن بار گذارند

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) سبدی که چوب و علف و هیزم و مانند آن از صحرا آورند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر