معنی کاو کاو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) تفحص تجسس تفتیش، کندن حفاری، بناخن کاویدن (داغ زخم و غیره را) : } از کاو کاو ناخن مطرب درین بهار جوشیده خون تازه ز داغ کهن مرا . { یا به کاو کاو بودن. در بحث و گفتگو بودن: } تا کی بر شیر و گاو باشی با هر دو بکاو کاو باشی . { (تحفه العراقین)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.