معنی کامل مرد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ فارسی هوشیار

پخته مرد میانسال (صفت) مردی که سنی معتنی به از او گذشته بزاد بر آمده: } آنجا نماینده داد ستان کامل مردی که عینک دودی بچشم داشت دستها را به پشت زده. . . قدم میزد ‎{

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر