معنی کار کرده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) کار آزموده مجرب کار کشته: } ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کار کرده ردان . {، جنگ دیده جنگ آزموده: } بیاورد لشکرده و دو هزار جهاندیده و کار کرده سوار . {، مستعمل کهنه.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.