معنی کارجو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
کارجو. (نف مرکب) رجوع به کارجوی شود.
فرهنگ عمید
کارجوینده، جویای کار، آنکه جویای شغلی است،
(اسم، صفت) [مجاز] مٲمور، خبردهنده،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.