معنی کارآزموده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کارآزموده. [زْ / زِ دَ / دِ] (ن مف مرکب) مجرب. کاردیده. تجربه دیده. صاحب تجربه. کارآزمود. کارآزمای:
برفتند کارآزموده سوار
پس پشت ایرانیان چل هزار.
فردوسی.
یکی انجمن ساخت [افراسیاب] از بخردان
هشیوار و کارآزموده ردان.
فردوسی.
شمردند بر میمنه سه هزار
زره دار و کارآزموده سوار.
فردوسی.
تنی چند از مردان واقعه دیده و کارآزموده بفرستادند. (گلستان).
ز تدبیر پیر کهن برمگرد
که کارآزموده بود سالخورد.
سعدی (بوستان).

فرهنگ معین

(زِ دِ) (ص مف.) باتجربه، کاردیده.

فرهنگ عمید

کاردیده، تجربه‌دیده،

حل جدول

باتجربه

مترادف و متضاد زبان فارسی

باتجربه، حاذق، خبره، قابل، کارآمد، کاردان، کارکشته، مجرب،
(متضاد) بی‌تجربه، تازه‌کار

فرهنگ فارسی هوشیار

مجرب، کاردیده، تجربه دیده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر