معنی کاخ نشین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کاخ نشین. [ن ِ] (نف مرکب، اِ مرکب) قصرنشین. شاه. امیر:
از حادثه لرزند بخود کاخ نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم.
صائب.

فرهنگ معین

ساکن کاخ، ثروتمند، مرفه. [خوانش: (نِ) (ص مر.)]

فرهنگ عمید

آن‌که در کاخ و عمارت عالی زندگی می‌کند،
[مجاز] مرفه، ثروتمند: از حادثه لرزند به خود کاخ‌نشینان / ما خانه‌به‌دوشان غم سیلاب نداریم (صائب: لغت‌نامه: کاخ‌نشین)،

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) آنکه در قصر اقامت دارد شاه امیر: } از حادثه لرزند بخود کاخ نشینان ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم ‎. { (صائب)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر