ژکور | در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی - جدول یاب

ژکور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ژکور. [ژَ] (ص) زُفت و بخیل و دون بود. (لغت نامه ٔ اسدی). سفله و دون همت باشد. (لغت نامه ٔ اسدی نسخه ٔ نخجوانی). ممسک. فرومایه.پست. خسیس. (برهان). رجوع به زکور شود:
چرخ فلک هرگز پیدا نکرد
چون تو یکی سفله و دون و ژکور
خواجه ابوالقاسم از ننگ تو
برنکند سر به قیامت ز گور.
رودکی.
زمانه مدح تو را جاودان همی دارد
از آنکه سخت عزیز است و اوست سخت ژکور.
لامعی جرجانی.
اگر زرنگیرم نه زاهد خسیسم
وگر می ننوشم نه تائب ژکورم.
سنائی.
بوهم هیچ حکیمی نبود از این حکمت
که سال سفله و زفت و بخیل و سخت ژکور (کذا).
سوزنی (از جهانگیری).
|| دزد. (صحاح الفرس) (برهان). راهزن. قطاع الطریق. (برهان). || پیچیده. || گرفته. (برهان).

ژکور. [ژُ] (اِخ) آرنه فرانسوا مارکی. نام سیاستمدار فرانسوی. مولد تورنان (سِن -اِ-مارن) بسال 1757 و وفات در پرسله (سن -اِ-مارن) بسال 1852 م.

ژکور. [ژُ] (اِخ) لوئی شوالیه دو. نام دانشمند فرانسوی و یکی از نویسندگان دائرهالمعارف. مولد پاریس بسال 1704 و وفات بسال 1779 م.

فرهنگ معین

بخیل، دزد. [خوانش: (ژَ) (ص.)]

فرهنگ عمید

ژگور: چرخ فلک هرگز پیدا نکرد / چون تو یکی سفلهٴ دون و ژکور (رودکی: ۵۰۲)،

فرهنگ فارسی هوشیار

سفله و دون همت باشد، فرومایه، پست، خسیس

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر