معنی ژنده پوش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ژنده پوش. [ژَ / ژِ دَ / دِ] (نف مرکب) کهنه پوش. خرقه پوش. مُتَحشف:
ز فرمان سر آزاده و ژنده پوش
ز آواز بیغاره آسوده گوش.
فردوسی.
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا.
خاقانی.
پس بگفتی تاکنون بودی خدیو
بنده گردی ژنده پوشی را بریو.
مولوی.
ز ویرانه ٔ عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش.
سعدی (بوستان).
چندان بمان که جامه ٔ ازرق کند قبول
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش.
حافظ.
قانعی ژنده پوش ناگاهی
درمی یافت در سر راهی.
مکتبی.

فرهنگ معین

(~.) (ص فا.) کهنه پوش.

فرهنگ عمید

کسی که لباس کهنه و پاره بر تن داشته باشد، کهنه‌پوش،
[قدیمی] خرقه‌پوش،

فرهنگ فارسی هوشیار

کهنه پوش، خرقه پوش

پیشنهادات کاربران

جلنبر

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر