معنی چچن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

چچن. [چ ِ چ ِ] (اِ) در مازندران گیاهی را گویند که در گندم زارها روید، و دانه ای دارد شبیه دانه ٔ گندم ولی سیاه رنگ که با گندم مخلوط شود و نان را بدمزه کند و چون سمی است خورنده ٔ نان را سستی و دوار آرد. نوعی گیاه که در مزرعه ٔ گندم و جو میروید و محصول غلات را آسیب فراوان میرساند. گرگاس. کال بنگ. گندم دیوانه. دنقه. شیلم. کاکل. خالاون. شلمک. کاکلک. جلیف. طبقا. حثاله. سلمک. زوان. زوانه. چچم. رجوع به سلمک و دنقه و گندم دیوانه و حثاله و چچم شود.

چچن. [چ ِ چ ِ] (اِخ) طایفه ای قفقازی که در شمال قفقاز در ناحیه ای بهمین نام (چچن) سکونت دارند و با چرکس ها همسایه میباشند. جمعیت این طائفه در حدود 420هزار تن میباشد که بیشتر مسلمان و سنی مذهبند و بزبان لزگی تکلم میکنند و تبعه ٔ اتحاد جماهیر شوروی میباشند. در محل سکونت این طایفه معدن نفتی وجود دارد.

فرهنگ عمید

شیلم

حل جدول

قوم سفیدپوست بومی شمال قفقاز

قوم سفید پوست بومی شمال قفقاز

گویش مازندرانی

درختی که تنه اش پر از خزه باشد

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) شلمک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر