معنی چهارراه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

چهارراه. [چ َ / چ ِ] (اِ مرکب) جائی که دو راه یا دو کوچه همدیگر را قطع کنند. محل تقاطع دو کوچه یا دو راه یا دو خیابان. آنجا که از چهار جهت و سوی گذر و معبر ممتد گردد و هر معبری راهی مقابل خود و ممتد در جهت مخالف خود داشته باشد. رجوع به چارراه شود.
- سر چهارراه، ملتقای گذرهای چهارگانه یا نقاط متصل به محل تقاطع. حوالی جائی که از هر جهت از جهات چهارگانه ٔ آن گذر و معبری بیرون رفته باشد.

چهارراه. [چ َ/ چ ِ] (اِ مرکب) داروئی است. و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی در ترکیب معجون شلیثا نام آن آرد و به تازی آن را تراب اربعه گویند. (یادداشت مؤلف).

چهارراه. [چ َ] (اِخ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان. در 12هزارگزی باخترلنده مرکز دهستان واقع است. 100 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع آنان دستی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

چهارراه. [چ َ] (اِخ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. در 15هزارگزی خاور فهلیان و 4 هزارگزی خاور شوسه ٔ کازرون به بهبهان واقع است. 300 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود، محصولش غلات، حبوبات و برنج است. شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

چهارراه. [چ َ] (اِخ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز، 165 تن سکنه دارد. از رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

چهارراه. [چ َ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. در 46هزارگزی جنوب باختر سمیرم واقع است. 51 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

فرهنگ عمید

جایی در خیابان یا کوچه که خیابان یا کوچۀ دیگر آن را قطع کند و به چهار سمت راه پیدا کند،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ملتقای چهارخیابان، چارراه، تقاطع

فرهنگ فارسی هوشیار

جائی که دو راه یا دو کوچه همدیگر را قطع کنند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری