معنی چشم سیاه کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
چشم سیاه کردن. [چ َ / چ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) کنایه از طمع کردن بچیزی باشد. (برهان). طمع کردن بچیزی و رغبت کردن در آن. (ناظم الاطباء).
- چشم سیاه کردن بچیزی و بر چیزی، کنایه از نگریستن در چیزی بتمام شوق و رغبت و شیفته و مفتون او بودن. (بهار عجم). در چیزی باشوق نگریستن. (فرهنگ نظام):
مکن به لاله رخان چشم خود سیه صائب
که زود چهره بخون رنگ مینمایندت.
صائب (از بهارعجم).
|| حسد کردن. || روشن کردن چشم. (ناظم الاطباء). باز کردن و بینا کردن چشم. || سیاهرنگ کردن چشم. سیاه کردن چشم با سرمه یا بوسیله ٔ دیگر:
هزار چشم ز نرگس در انتظار تو باغ
سیاه کرد و تو در خواب چاشتگاه هنوز.
تأثیر (از آنندراج).
(مصدر) سیاه رنگ کردن چشم را با سرمه و مانند آن، طمع کردن، نگریستن در چیزی بشوق و رغبت، حسد ورزیدن، روشن کردن چشم باز و بینا کردن دیده.