معنی چرک کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
چرک کردن. [چ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) آلوده کردن. کثیف کردن. ملوث کردن. چرکین کردن. رجوع به چرک و چرکین شود. || با کیسه به بدن مالیدن تا چرک بیرون آید که عموماً در حمام میشود. (فرهنگ نظام). گرفتن چرک تن در حمام با کیسه یا صابون و جز آن. شوخ کردن. رجوع به چرک و چرک گرفتن شود. || فساد کردن زخم دمل. پیدا شدن ماده ٔ چرکین در زخم. ریمناک شدن زخم.
مترادف و متضاد زبان فارسی
عفونیشدن، عفونت کردن، کثیف کردن، چرکین کردن،
(متضاد) تمیز کردن، کیسه کشیدن، چرکزدایی کردن، شوخ برگرفتن (از تن واندام)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.