معنی چرویدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
چرویدن.[چ َرْ دَ] (مص) بمعنی چاره جستن باشد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). چاره جستن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). چاره جویی کردن. چاره اندیشیدن:
یکی دانش پژوهی داشت گربز
به چرویدن نگشته هیچ عاجز.
شاکربخاری.
دولت و نصرت و سعادت را
نیست کاری ورای چرویدن.
شمس فخری (از جهانگیری).
|| بمعنی دویدن باشد. (برهان) (آنندراج). دویدن و روان شدن. (ناظم الاطباء).
چاره جستن، چارهجویی کردن، در پی چاره بودن، چاره اندیشیدن: یکی دانشپژوهی داشت گربز / به چرویدن نگشته هیچ عاجز (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۷)،
رفتن،
دویدن،
چاره جستن