معنی چرمین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

چرمین. [چ َ] (ص نسبی) منسوب به چرم. (ناظم الاطباء). چرمی. از چرم. چرمینه. جنس چرمی. چیزی از چرم. آنچه از چرم سازند چون کیف چرمین، کفش چرمین، جامه ٔ چرمین و غیره:
چون جامه ٔ چرمین شمرم صحبت نادان
زیرا که گران باشد و تن گرم ندارد.
ابن یمین.
رجوع به چرم و چرمی و چرمینه شود.

فرهنگ معین

(چَ) (ص نسب.) هر چیز که از چرم ساخته شده باشد.

مترادف و متضاد زبان فارسی

چرمی، از جنس چرم

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به چرم هر چیز که از چرم ساخته شده باشد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر