معنی چربدستی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
چربدستی. [چ َ دَ] (حامص مرکب) ظرافت و تیزدستی و چابکی. (ناظم الاطباء):
کمر بندد و چربدستی کند
بصد مهر مهمان پرستی کند.
نظامی.
|| هنرمندی. مهارت. چیره دستی:
بفرمود تا زخم او را به تیر
مصور نگاری کند بر حریر
کمان مهره و شیر و آهو و گور
گشاده بر او چربدستی و زور.
فردوسی.
بدان چربدستی رسیده بکام
یکی پرمنش مرد «مانی » بنام.
فردوسی.
|| تردستی و شیرینکاری. || عاقلی و خردمندی. || غلبه و تفوق. رجوع به چربدست شود.
چابکی، مهارت. [خوانش: (~. دَ) (حامص.)]
چابکی چالاکی جلدی، مهارت زیردستی.