معنی چاره جویی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

چاره جویی. [رَ / رِ] (حامص مرکب) تدبیر. صلاح اندیشی:
سکندر جهاندیدگان را بخواند
در این چاره جویی بسی قصه راند.
نظامی.
|| حیله گری. فسونگری. فریبکاری:
فسونگر در حدیث چاره جویی
فسونی به ندید از راستگویی.
نظامی.

فرهنگ عمید

چاره‌اندیشی، جستجوی راه علاج: فسونگر در حدیث چاره‌جویی / فسونی بِه ندید از راست‌گویی (نظامی۲: ۱۴۰)،

فرهنگ فارسی هوشیار

جستجوی چاره جستجوی راه علاج.

پیشنهادات کاربران

کارسازی

تدبر

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر