معنی پی هم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پی هم. [پ َ / پ ِ ی ِ هََ] (ق مرکب) پی درپی. یکی به دنبال دیگری. پشت سر هم. بدنبال یکدیگر:
بگفت این وزآن هفت پی هم بخورد
از آن می پرستان برآورد گرد.
فردوسی.
عید قدم مبارک نوروز مژده داد
کامسال تازه از پی هم فتحها شود.
خاقانی.
هت، پی هم نقل کردن حدیث را. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

پشت سر هم

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر