معنی پی دار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پی دار. [پ َ / پ ِ] (نف مرکب) (گندم، آرد، خمیر) که ریع بسیار دارد. صاحب ریع. دارای قوت و چسبندگی. || (گوشت...)، دارای قوت. دارای پی و عصب. || دنباله دار.

گویش مازندرانی

بانگی که به واسطه ی آن شب پا، فرا رسیدن نیمه ی شب را به دیگر...

چاق پرمایه

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) دنباله دار. یا گندم و آرد پی دار. که ریع بسیار دارد صاحب ریع. یا گوشت پی دار. دارای قوت دارای پی و عصب.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر