معنی پی بریده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
پی بریده. [پ َ / پ ِ ب ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) آنکه پی او بریده است. آنکه وتر عرقوب او قطع شده است. پی کرده. پی زده.
فرهنگ عمید
آنکه رگوپی پایش بریده شده، پیبرکشیده، پیکرده،
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنکه پی او قطع شده ظنکه وتر عرقوب او بردیده شده پی کرده پی زده.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.