معنی پیچ پیچ کنان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پیچ پیچ کنان. [ک ُ] (نف مرکب، ق مرکب) صفت فاعلی بیان حالت. حلقه بر حلقه گرد خود برآینده. بس گرد خویش برآینده. پیچ و خم بسیار برآورنده. پیچ پیچ رونده. پیچان رونده. حلقه زننده:
..........................................
دید دودی چو اژدهای سیاه
کوهه بر کوهه پیچ پیچ کنان
بر صعودفلک بسیج کنان.
نظامی.

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) حلقه حلقه گرد خود بر آینده پیچ و خم بسیار بر آورنده: . . . دید دودی چو اژدهای سیاه کوه بر کوه پیچ پیچ کنان بر صعود فلک بسیج کنان. (نظامی)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر