معنی پیچ انداختن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پیچ انداختن. [اَ ت َ] (مص مرکب) به پیچش داشتن. گره انداختن. || به روانی انداختن شکم. به دل پیچه انداختن: این حب ملین دل مرا پیچ انداخت، بدل پیچه داشت.

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) ‎-1 به پیچش داشتن گره انداختن، پیچش در شکم ایجاد کردن بدل پیچه انداختن: این حب ملین دل مرا پیچ انداخت.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر