پینه دوز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پینه دوز. [ن َ / ن ِ] (نف مرکب، اِ مرکب) پاره دوز. آنکه کفشهای دریده رادرپی کند. که کفشهای کهنه را اصلاح کند. آنکه بر کفشهای دریده رقعه دوزد. کسی که پارچه بر کفش و جامه و خرقه و امثال آن دوزد. (غیاث). رقعه دوز:
آن پسر پینه دوز شب همه شب تا بروز
بانگ زند چون خروز، ینگی پاپوچ کیمده وار؟
مولوی.
اگر پادشا هست و گر پینه دوز
چو خسبند گردد شب هر دو روز.
سعدی.
گر بغریب رود از ملک (شهر) خویش
محنت و سختی نبرد پنبه دوز.
سعدی.
در دلم از پنبه دوزی بود زخم بیشمار
بخیه ٔ او زخم پنهان مرا کرد آشکار.
سیفی (از آنندراج).
|| قسمی حشره ٔ خرد چون نیم کره ای با رنگی سرخ و خالهای سیاه از رشته ٔقاب بالان. جانوری خرد که آنرا کفشدوز نیز گویند. کفش دوزک.
(~.) (ا.) حشره کوچکی که بر پشت سرخ رنگ آن خال های سفید دارد، روی درخت زندگی می کند و از شته آن تغذیه می کند. کفش دوزک هم گویند.
(~.) (ص فا.) پاره دوز، کسی که کفش های کهنه و پاره را می دوزد.
کسی که پیشهاش پینه کردن کفشهای پاره و کهنه است، پارهدوز، لاخهدوز: گر به غریبی رود از شهر خویش / سختی و محنت نبرد پینهدوز (سعدی: ۱۲۱)،
(اسم) (زیستشناسی) حشرۀ کوچک سرخرنگ با چهار بال که دو بال ضخیم آن بر روی دو بال نازک قرار دارد و از شتههای درختان تغذیه میکند، کفشدوز،
پارهدوز، کفشدوز
آنکه کفشهای پاره را اصلاح کند