معنی پیش گیری کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
پیش گیری کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) دفع. جلوگیری کردن. مانع گشتن. منع کردن. بنگهداری برخاستن. از پیش مانع آن شدن چنانکه سرایت مرضی را. || جلو بستن. پیش بندی کردن، چنانکه سیل را یا جریان آبی را در صحرائی.
فرهنگ فارسی هوشیار
جلوگیری کردن مانع شدن، مانع سرایت مرض شدن از پیش. -3 جلو بستن پیش بندی کردن (چنانکه سیل را در صحرا) .
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.