معنی پیش رو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پیش رو. [ش ِ] (ق مرکب) مقابل پشت سر. مقابل غیاب و غیبت و قفا. امام. در حضور. خلاف پشت سر. برابر. بنزد. نزدیک. برابر چشم. قدام. پیش روی:
بجنبید بر بارگی شاه نو
ز قلب سپه رفت تا پیش رو.
فردوسی.
ازین هر سه کهتر بود پیش رو
مهین باز پس، در میان ماه نو
نشیند کهین نزد مهتر پسر
مهین را بنزد کهین تاجور.
فردوسی.
بوستان افروز پیش ضیمران
چون نزاری پیش ِ روی فربهی.
منوچهری.
- پیش رویش گفتن: در چشمش گفتن.

گویش مازندرانی

چهار روز بعد

فرهنگ فارسی هوشیار

برابر، روبرو

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر