معنی پیره مرد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
پیره مرد. [رَ / رِ م َ] (اِ مرکب) پیرمرد. مقابل پیره زن. مردسالخورده. کهنسال. رجوع به پیرمرد شود:
گفت جوانمرد شو ای پیره مرد
کاینقدرت بود ببایست خورد.
نظامی.
فرهنگ عمید
پیرمرد، مرد پیر، مرد سالخورده،
فرهنگ فارسی هوشیار
مرد پیر
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.