معنی پیران سال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
پیران سال. (اِ مرکب، ق مرکب) ایام پیری. روزگار پیری. گاه پیری:
گفت کاندیشه نیستت ز وبال
که نهی تهمتم به پیران سال.
ناصرخسرو.
دوستان هیچ مپرسید که چون شد حالم
با جوانی نظر افتاد بپیران سالم.
حسن دهلوی.
فرهنگ عمید
زمان پیری، روزگار پیری: گفت کاندیشه نیستت ز وبال / که نهی تهمتم به پیرانسال (ناصرخسرو: لغتنامه: پیرانسال)،
فرهنگ فارسی هوشیار
روزگار پیری
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.