معنی پکر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پکر. [پ َ ک َ] (ص) گیج و متحیر شده از حوادثی بد که پیش آمده است. که فکر نتواند کرد از پیری یا کثرت مصائب. گیج از هجوم مصائب و یا پیری بسیار و مانند آن. خرف. || خرف از پیری.
- پکر شدن، حالت گیجی و بی فهمی پیدا کردن.
- پکر کردن، ایجاد حالت گیجی و بی فهمی.

پکر. [پ ُ ک ِ] (اِ) قسمی بازی ورق.

فرهنگ معین

(پَ کَ) (ص.) (عا.) افسرده، نومید.

فرهنگ عمید

گیج، سرگشته، حیران،
اندوهناک،

حل جدول

گرفته، غمگین

گرفته و غمگین

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌حواس، حیران، سرگشته، گیج، افسرده، گرفته، مغموم، نومید، دمغ

گویش مازندرانی

پوست روی زخم

فرهنگ فارسی هوشیار

گیج و حیران

فرهنگ عوامانه

به معنی لخت است که به انسان و حیوان هردو گفته آید و به معنی بی عار و حقه و بی کار و لش باشد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری