معنی پونه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پونه. [ن َ] (اِخ) شهری بهندوستان. رجوع به پونا شود.
پونه. [ن َ / ن ِ] (اِ) پودنه. پودینه. فودنج. غاغ. حبق. سنبهاری. (برهان). جلنجوجه. (برهان). جلنجویه. سعترالفرس. نعناع. نمام. حبق التمساح. نعنعالماء. فوتنج نهری. حبق الماء. غلیجن. رافونه. غاغه. راقونه. (برهان).فوتنج. پودن (در تداول مردم شیراز). پونا (در تداول مردم قزوین). پویْنَه (در تداول عامه). || پونه ٔ جویباری. پودنه ٔ لب جوی. حبق الماء. آنکه امروز پونه گویند به اطلاق.
- امثال:
مار از پونه بدش می آید درِ لانه اش سبز میشود. رجوع به پودنه شود.
(نِ) (اِ.) پودنه، گیاهی است خوشبو با ساقه بسیار کوتاه دارای برگ هایی مانند برگ نعناع، در کنار نهرها می روید و خوردنی است.
گیاهی خوشبو با ساقۀ بسیار کوتاه و برگهایی شبیه برگ نعناع اما کوچکتر که بیشتر در کنار جویها میروید و خام خورده میشود،
پودنه، نعناع
گیاهی خوشبو
بوته و گلی خوشبو