معنی پوری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پوری. (اِخ) یا جاگژِرنات نام قلعه ٔ مستحکمی به هندوستان بر ساحل خلیج بنگال و آن مشهورترین شهرهای مذهبی هند بشمار می رود و دارای چهل هزار تن سکنه است و تعداد زائرینی که در دو عید مذهبی باین شهر آیند به یک میلیون بالغ شود و این جمعیت در این اعیاد بدسته های بسیار عظیم منقسم گردد و در شهر بگردش درآید در حالی که مجسمه ٔ رب النوعی را پیشاپیش برند و شاید پوریان که در لغتنامه های فارسی نام شهر پور (پور رای کنوج (قنوج) بوده است) دانسته شده همین شهر باشد.

گویش مازندرانی

ظرفی مخروطی که از پوست درخت کلقو درست شده و برای جمع آوری...

فرهنگ پهلوی

فرزند خاقان فرغانه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر