معنی پوختن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پوختن. [ت َ] (مص) پختن:
همه کس بهر غارت حیله میپوخت
شه غازی بت و بتخانه میسوخت.
امیرخسرو دهلوی.

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) (پخت پزد خواهد پخت ب‎ - پز پرنده پزا پخته پزش. روی آتش گذاردن و نرم کردن غذا و مانند آن بطوریکه برای خوردن آماده شود طبخ کردن باتش نرم کردن. ‎، آماده و مهیا کردن، آزموده ساختن سنجیده کردن مجرب کردن. -4 حازم کردن محتاط کردن. یا پختن پنبه. از دانه جدا کردن آنحلاجی کردن فلخیدن فلخمیدن. یا پختن خلط. نضج آن. یا پختن دیگ. یا پختن ریش. نرم شدن و رسیدن آن بطوریکه باسانی چرک آن بیرون آید. یا پختن زر (طلا) . آب کردن و پاک ساختن آن در بوته. یا پختن شغل. روبراه کردن آن ترتیب دادن آن مهیا کردن وی. یا پختن کسی را. او را بافسون و نیرنگ رام کردن و با خود همداستان ساختن قانع و راضی کردن. یا پختن میوه. رسیدن آن نضج یافتن. یا پختن هوسی. هوی ومیلی بدل راه دادن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر