معنی پنهانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پنهانی. [پ َ / پ ِ] (ص نسبی، ق) نهانی. نهفته. خبی ٔ. (منتهی الارب). خَب ْء. (منتهی الارب) (دهار). پوشیده. مستور. غیب. (منتهی الارب). خبیئه. مخفی. مقابل پیدا و آشکار:
گوئی اندر دل پنهانت همی دارم دوست
به بود دشمنی از دوستی پنهانی.
منوچهری.
نشست در مجلس عالی بحضور اولیای دولت و دعوت و زعیمان به پنهانیها و آشکارها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).
ز آنروز بترس کاندر او پیدا
آید همه کارهای پنهانی.
ناصرخسرو.
غرضی کز تو نیست پنهانی
تو برآور که هم تو میدانی.
نظامی.
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من گناه آن به که پنهانی بود.
حافظ.
- امثال:
که زیر رنج بود گنجهای پنهانی.
مجیر بیلقانی.
- پنهانی گفتن، تخافُت. خَفت. (منتهی الارب).
|| مخفیانه. در خفا.

فرهنگ معین

(ص نسب.) نهفته، نهانی، پوشیده، مخفی. مق. پیدا، آشکار، (ق مر.) مخفیانه، در خفا. [خوانش: (~.)]

فرهنگ عمید

نهانی، نهفته، پوشیده،
(قید) به طور پوشیده دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب / ای عزیز من نه عیب آن بِه که پنهانی بُوَد (حافظ: ۴۴۰)،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اختفا، پوشیده، خفیه، خلوت، مخفیانه، مستور، نهانی، نهانی، درخفا، مخفیانه،
(متضاد) آشکارا

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ (صفت) نهفته نهانی پوشیده مستور مخفی غیب مقابل پیدا آشکار، مخفیانه در خفا، (اسم) سرار (در احوال ماه) (التفهیم) .

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر