معنی پناه بردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پناه بردن. [پ َ ب ُ دَ] (مص مرکب) پناهیدن. اندخسیدن. ملتجی شدن. در حمایت کسی درآمدن. زنهار خواستن. التجاء. عوذ. عیاذ. اعاذه. استعاذه. تعوّذ. مَعاذ. مَعاذّه. ضبی. ضبو. لوذ. اهداف. (منتهی الارب). ارز:
چو بردم به دادار گیهان پناه
بدل شادمان گشتم از تاج و گاه.
فردوسی.
پس پناه برد امیرالمؤمنین دنبال این حادثه ٔ الم رسان و واقعه ای که سایه انداخت بر آنچه خدا آن را از او خواسته است. (تاریخ بیهقی ص 310). زنان و اثقال را در حصنی محکم بنشان و خویشتن پناه به ملک الروم بر. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 100).
پناه می برم از جهل عالمی بخدای
که عالمست و بمقدار خویشتن جاهل.
سعدی.
بحسن عارض و قد تو برده اند پناه
بهشت و طوبی، طوبی لهم و حسن مآب.
حافظ.
لَطَاء لَطْواً؛ پناه بردبه سنگ یا به غار. لَحَج َ الیه، پناه برد به وی. کرز الیه، پناه برد به او. (منتهی الارب). عوک و معاک، پناه بردن بکسی. (منتهی الارب). و با فعل جستن و گرفتن نیز صرف شود.
- || پناه می برم بخدا! معاذ اﷲ. اعوذ باﷲ. پناه می بریم بخدا. نعوذ باﷲ.
(مصدر) پناهیدن یا بکسی یا چیزی پناه بردن. پناه گرفتن بوی التجا ملتجی شدن.
استجاره