معنی پف تلنگر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پف تلنگر. [پ ُ ت ِل ِ گ َ] (اِ مرکب) از پف بمعنی دم و تلنگر، زدن با نوک ناخن وسطی فشرده به ابهام. || نان از شب مانده که بار دیگر بر سر آتش نهاده و نرم کنند.

فرهنگ معین

(پُ تِ لِ گَ) (اِمر.) نان از شب مانده که بار دیگر بر سر آتش نهاده و نرم کنند.

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) نان از شب مانده که بار دیگر بر یر آتش نهاده و نرم کنند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر