معنی پشمین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پشمین. [پ َ] (ص نسبی) منسوب به پشم. از پشم: و از نواحی [ری] طیلسانهای پشمین نیکو خیزد. (حدود العالم). و از وی [از چغانیان] اسب خیزد اندک و جامه ٔ پشمین و پلاس و زعفران بسیار. (حدود العالم). و از او [از بخارا] بساط و فرش و مصلی نماز خیزد نیکوی، پشمین. (حدود العالم).
بدو گفت کاه آر و اسبش بمال
چو شانه نداری، به پشمین جوال.
فردوسی.
بیامد دمان پیش او با گلیم
برو جامه پشمین و دل پر ز بیم.
فردوسی.
درویشم و گدا و برابر نمیکنم
پشمین کلاه خویش بصد تاج خسروی.
حافظ.
(پَ) (ص نسب.) نک پشمینه.
پارچه یا جامهای که از پشم بافته باشند، پشمی، پشمدار،
(صفت) هر جامعه که از پشم کنند جامه پشمین از پشم ساخته شده.