معنی پریشان بودن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پریشان بودن. [پ َ دَ] (مص مرکب) متفرق بودن. پراکنده بودن. || درهم بودن. ژولیده بودن. آشفته بودن. || اضطراب داشتن. متوحش بودن. خیالات واهی داشتن. سرگردان بودن. || غمناک بودن. دلتنگ بودن. || فقیر و تهی دست بودن. بدحال بودن. || افشانده بودن. از هم باز و پراکنده و متفرق بودن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر