معنی پرور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پرور. [پ َرْ وَ / پ َ] (اِ) پیوند بود مطلقاً خواه پیوند انسان به انسان و خواه درخت با درخت باشد. (برهان قاطع). || طراز. ریشه. فراویز. سجاف.
پرور. [پ ُرْ وَ] (ص مرکب) عریض. بسیارعرض. پرعرض. پرپهنا.
پرور. [پ ُرْ وَ] (اِخ) نام یکی از دیه های هزارجریب. (از کتاب مازندران و استراباد رابینو ص 122).
پرور. [پ َرْ وَ] (اِ) پروار. || (نف) مزید مؤخری بمعنی پرورنده و پروراننده در آخر بسیاری از کلمات فارسی و هم عربی: آزپرور. ادب پرور. بنده پرور. تن پرور. پیرپرور. جان پرور. جهان پرور. خودپرور. خیال پرور. دام پرور. دانش پرور. دماغ پرور. دوست پرور. دون پرور. دین پرور. ذره پرور. رعیت پرور. روح پرور. روان پرور. رهی پرور. ستم پرور. سخن پرور.سفله پرور. شاعرپرور. شکم پرور. عِلم پرور. عیال پرور. ملک پرور. مهرپرور. نوع پرور. هنرپرور و غیرها. || (ن مف) پرورد. پروریده: نازپرور. غم پرور. سایه پرور و به صورت پرورد نیز آید. رجوع به پرورد شود.
پروردن
پرورنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بندهپرور، تنپرور، دونپرور، ذرهپرور، رعیتپرور، روحپرور،
از سرچشمه های رودخانه ی تجن واقع در شهرستان ساری
(صفت) پرپهنا عریض پر عرض.