معنی پرهراس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پرهراس. [پ ُ هََ] (ص مرکب) پرترس. پربیم:
همی بود ازیشان دلش پرهراس
که روزی شوند اندرو ناسپاس.
فردوسی.
دبیران برفتند دل پرهراس
ز شبگیر تا شب گذشته سه پاس.
فردوسی.
ز دادار گیهان دلم پرهراس
کجا گشته بودم ازو ناسپاس.
فردوسی.
به یزدان نباید شدن ناسپاس
دل ناسپاسان بود پرهراس.
فردوسی.
ز دیوان هر آنکس که بد ناسپاس
وزیشان دل انجمن پرهراس.
فردوسی.
بیامد، به یزدان شده ناسپاس
سری پر ز کین و دلی پرهراس.
فردوسی.
از آن رقعه بودی دلش پرهراس
نیایش کنان بود در شب سه پاس.
فردوسی.
جهان را ازو بود دل پرهراس
همی داشتندی شب و روز پاس.
فردوسی.
ز نوشین روان شد دلش پرهراس
همی رای زد روز و در شب سه پاس.
فردوسی.

فرهنگ عمید

ترسان: به یزدان نباید بُودن ناسپاس / دل ناسپاسان بُوَد پرهراس (فردوسی: ۶/۴۹۰)،
ترسناک،

فرهنگ فارسی هوشیار

پرترس، پربیم

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر