معنی پرنقش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
پرنقش. [پ ُ ن َ] (ص مرکب) دارای نگار و نقش بسیار. پر از نقش و نگار:
به ظاهر یکی بیت پرنقش آزر.
ابوطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی).
باغی نهاده هم بر او با چهار بخش
پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی.
فرخی.
سرایهاش چو ارتنگ مانوی پرنقش
بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار.
فرخی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
پرنگار، رنگارنگ، منقش، نقشدار،
(متضاد) بینقش، ساده
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.