معنی پرستان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
پرستان. [پ َ رَ] (نف، ق) صفت فاعلی بیان حالت از پرستیدن. در حال پرستیدن. || (اِ) اُمت بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی):
شفیع باش شها مر مرا در این زلت
چو مصطفی بر دادار مر پرستان را.
دقیقی.
و این مصحف ویرویشینکان است. رجوع به پرپروشان شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
در حال پرستیدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.