معنی پررو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پررو. [پ ُ] (ص مرکب) در تداول عامه، بی شرم. سمج. بسیار بی شرم. سخت روی. دریده. وَقیح. وَقاح. سِترگ. شوخ. بی حیا. مقابل کم رو، محجوب، خجل. شرمگین. شرمناک.
- امثال:
من کمرو بچه های محله پررو.
رجوع به امثال و حکم شود.

فرهنگ معین

دریده، بی شرم، بی حیا. [خوانش: (ص مر.) (ی) (پُ)]

فرهنگ عمید

بی‌شرم، بی‌حیا،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌آزرم، بی‌ادب، بی‌حیا، بی‌شرم، چشم‌دریده، گستاخ، وقیح 2، جسور، مصر،
(متضاد) کمرو

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر