معنی پرداز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پرداز. [پ َ] (فعل امر). || (نف) نعت فاعلی از پرداختن، پردازنده. گوینده. بیان کننده. چنانکه در کلمات مرکبه ٔ ذیل: نکته پرداز. افسانه پرداز. قصه پرداز. عبارت پرداز. دروغ پرداز. || سازنده. به اتمام و انجام رساننده چنانکه در چهره پرداز (مصور. نقاش) وکارپرداز. || خالی و تهی کننده چنانکه درکیسه پرداز و خانه پرداز. || (اِ) تحریر باریک که گرد تصویر و نقوش مصوران میکشند چنانکه بر تصویر برگ بجای رگهایش خطوط سازند. || آرایش. || مشغول شدن. (غیاث اللغات) (؟) و برای کلمات مرکبه با پرداز چون دروغ پرداز و نکته پرداز و جز آن به ردیف و رده ٔ هر یک از آن کلمات رجوع شود.
گوینده، پردازنده: سخن پرداز، سازنده، تمام کننده: دروغ پرداز، تهی کننده: کیسه - پرداز. [خوانش: (پَ) (ص فا.) در ترکیب با واژه های دیگر، معانی تازه پدید می آورد مانند: ]
پرداختن: همیشه به یزدانپرستان گرای / بپرداز دل زاین سپنجیسرای (فردوسی: ۸/۴۱۶)،
آرایشکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چهرهپرداز، سخنپرداز،
٣. گوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): عبارتپرداز، دروغپرداز، نکتهپرداز،
سراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غزلپرداز، نغمهپرداز،
انجامدهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کارپرداز، نالهپرداز،
آفریننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): هنرپرداز، نوپرداز،
پرورشدهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جانپرداز،
خالیکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کیسهپرداز، کاسهپرداز، قرابهپرداز،
جلادهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آینهپرداز،
ازمیانبرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غمپرداز،
۱۱. (اسم) (هنر) در نقاشی، خطهایی کوتاه که برای سایه دادن و مشخص ساختن سطحهای مختلف کشیده شود،
۱۲. (اسم) (جغرافیا) خطهایی که در نقشههای جغرافیایی برای نشان دادن شیب زمین به کار میرود و اگر شیب تند باشد خطها ضخیم و نزدیکبههم و اگر شیب ملایم باشد نازک و دورازهم کشیده میشود،
(اسم) در ترکیب بجای (پردازنده) آید بمعانی ذیل: گوینده. پردازنده سراینده: قصه پرداز داستان پرداز، سازنده تمام کننده: چهره پرداز، تهی کننده خالی کننده: کیسه پرداز، (اسم) تحریر باریک که گرد تصویر و نقوش مصوران میکشند چنانکه بر تصویر برگ بجای رگهایش خطوط سازند.