معنی پرخواب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پرخواب. [پ ُ خوا / خا] (ص مرکب) نَوّام. ضُجعه.جُثمه. آنکه بسیار خسبد. مقابل کم خواب:
یافه کم گوی ای سنائی مدح او کز روی عقل
هیچ پرخوابی نجسته ست از طبیبان کوکنار.
سنائی.
|| خواب آلوده (صفتی چشم را):
دو جادوش پرخواب و پرآب روی
پر از لاله رخسار و چون مشک موی.
فردوسی.
بگشا بشیوه نرگس پرخواب مست را
وز رشک چشم نرگس رعنا بخواب کن.
حافظ.
|| در جامه، که خَمَل بسیار دارد. مقابل کم خواب.

فرهنگ عمید

آن‌که بسیار بخوابد، خوابناک، خواب‌آلود،

فرهنگ فارسی هوشیار

خواب آلود

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر